برو به محتوا | برو به منوی اصلی | به پنل جستجو بروید

ارمیا

توضیحات

ارمیا - مردی شجاع

برای درک ارمیا، باید مردمش، پیامش و مشکلاتش را بشناسیم. او پیامهای مهمی برای نسل خود دارد و با شور و حرارت آن‌ها را از نابودی قریبالوقوع هشدار می‌دهد. اما در مقایسه با اشعیا، امید کمی برای بازسازی آینده ارائه می‌دهد. در زمان او، به ویژه پس از مرگ یوشیا، قضاوت اجتنابناپذیر است. در تلاش برای بازگرداندن نسل خود به سوی خدا، ارمیا عمدتاً بر مسائل زمان خود تمرکز می‌کند. ارمیا که به مدت چهل سال از وجود ملی یهودا به عنوان یک پادشاهی پیامهای حیاتی به مردم می‌رساند، بیشتر از هر پیامبر عهد عتیق دیگری از تجربیات شخصی خود سخن می‌گوید.

چهل سال خدمت

تقریباً در زمانی که منسى تولد ولیعهد یوشیا را اعلام کرد، تولد ارمیا در آناطوت تقریباً نادیده گرفته شد. ارمیا در روستایی در چهل و پنج کیلومتری شمال شرقی پایتخت بزرگ شده بود و بنابراین با رویدادهایی که اورشلیم را تکان داد، آشنا بود.

یوشیا در سن هشت سالگی پس از کشته شدن آمون (۶۴۰ ق.م) پادشاه شد. در طول هشت سال، پادشاه شانزده ساله به وضوح به اطاعت از خدا اهمیت می‌داد. پس از چهار سال دیگر، یوشیا اولین گامهای مثبت را برای پاکسازی ملت از بت‌پرستی برداشت. در اورشلیم و شهرهای دیگر از سیمئون در جنوب تا نفتالی در شمال، معابد و قربانگاههای خدایان خارجی نابود شدند. یوشیا که هنوز به بیست سالگی نرسیده بود، بسیاری از گفتگوها را در خانه کاهنی خود درباره شور دینی پادشاه جدید شنید.

در طول این اصلاحات سراسری، حدود ۶۲۷ ق.م، ارمیا به خدمت نبوت فراخوانده شد. فصل اول ذکر نمیکند که در آن زمان کجا بود یا چگونه فراخوانده شد. برخلاف دیدگاه باشکوه اشعیا یا نبوت دقیق و مفصل حزقیال، فراخوان ارمیا به دلیل سادگی‌اش قابل توجه است. با این حال، ارمیا به خوبی می‌دانست که خدا او را برای پیامبری فراخوانده است. این فراخوان در دو دید ساده تأیید می‌شود. شاخه بادام نماد قطعیت تحقق کلام نبوی بود و دیگ جوشان طبیعت پیام او را نشان می‌داد. ارمیا می‌دانست که با مخالفت شدید روبرو خواهد شد، اما خدا نیز به او اطمینان داد که قدرت دفع هر حمله‌ای را به او خواهد داد و در صورت خطر نجاتش خواهد داد.

۲۹۶ عهد عتیق سخن می‌گوید

هفتم.

جدول زمان ارمیا

۶۵۰تولد ارمیا - تاریخ تقریبی

۶۴۸تولد یوشیا

۶۴۱ — به سلطنت رسیدن آمون بر تخت داوود

۶۴۰ — به سلطنت رسیدن یوشیا

۶۳۲یوشیا به جستجوی خدا آغاز می‌کند

۶۲۸یوشیا اصلاحات را آغاز می‌کند

۶۲۷فراخوان ارمیا به خدمت نبوت

۶۲۶ — به سلطنت رسیدن نبوبل‌صّر بر تخت بابل

۶۲۲یافتن کتاب شریعت در معبد - جشن پسح

۶۱۲سقوط نینوا

۶۱۰حران توسط بابلی‌ها تصرف می‌شود

۶۰۹کشته شدن یوشیا - سلطنت سه ماهه یهوآحاز ارتش آشوری-مصری محاصره حران را رها کرده و به کارکمیش می‌رود یهویاکیم جایگزین یهوآحاز در یهودا می‌شود

۶۰۵ — در آغاز سال، مصری‌ها از کارکمیش در قراماتی بابلی‌ها را شکست می‌دهند بابلی‌ها در نبردی تعیینکننده مصری‌ها را در کارکمیش شکست می‌دهند اولین اسارت یهودا - یهویاکیم به بابل وفاداری می‌سپارد به سلطنت رسیدن نبوکدنصر بر تخت بابل

۶۰۱نبرد بی‌نتیجه بابلی‌ها با مصری‌ها

۵۹۸مرگ یهویاکیم - محاصره اورشلیم

۵۹۷ — پس از سلطنت سه ماهه یهویاچین اسیر می‌شود دومین اسارت - صدوقیا پادشاه می‌شود

۵۸۸ — ۱۵ ژانویه محاصره اورشلیم آغاز می‌شود به سلطنت رسیدن آپریس در مصر

۵۸۶ — ۱۹ ژوئیه بابلی‌ها وارد اورشلیم می‌شوند ۱۵ اوت معبد سوزانده می‌شود قتل جدلیا - مهاجرت به مصر

 

۱۹. فصل ۲۹۷

 

از هجده سال اول (۶۲۷-۶۰۹) خدمت ارمیا، اطلاعات کمی از منابع کتاب مقدس می‌آموزیم. نه خود پیامبر و نه مورخان معاصر ذکر نمیکنند که آیا او به طور علنی در اصلاحات یوشیا که از ۶۲۸ آغاز و با پسح در ۶۲۲ به اوج رسید، شرکت داشت یا خیر. زمانی که کتاب شریعت در معبد یافت شد، این ارمیا نبود که آن را برای پادشاه تفسیر کرد، بلکه پیامبره هولدا بود. با این حال، از بیان ساده‌ای که ارمیا درگذشت یوشیا را در ۶۰۹ سوگواری کرد [2توح ۳۵:۲۵] و علاقه مشترک پیامبر و پادشاه به دین، می‌توان منطقی فرض کرد که ارمیا از اصلاحات یوشیا حمایت فعال داشت.

مشخص کردن دقیق اینکه در چند مورد از نبوتهای ارمیا که در کتابش ثبت شده، زمان یوشیا منعکس شده دشوار است. اتهام اسرائیل به بت‌پرستی [ارم ۲:۶] عمدتاً به سالهای اولیه خدمت او نسبت داده می‌شود. اگرچه در آن زمان مردم هنوز به احیای ملی نپرداخته بودند، احتمالاً در دوران یوشیا ارمیا با کمترین مخالفت روبرو بود.

اگرچه مشکلات ملی که به مداخلات آشوری‌ها در سیاست داخلی یهودا مرتبط بود به پس‌زمینه رفت و یهودا تحت یوشیا استقلال فوقالعاده‌ای داشت، تحولات منطقه دجله-فرات با نگرانی در اورشلیم دنبال می‌شد. خوشبینی مرتبط با اصلاحات یوشیا بی‌شک ترس از قدرت گرفتن بابلی‌ها در شرق را کاهش می‌داد. خبر سقوط نینوا در ۶۱۲ احتمالاً در یهودا خوشایند بود و به عنوان پایان مداخلات آشوری‌ها در سیاست یهودا درک می‌شد. با این حال، ترس از قدرت گرفتن آشوری‌ها باعث شد یوشیا در مجیدو (۶۰۹ ق.م) مصری‌ها را متوقف کند و مانع از کمک آن‌ها به آشوریهای در حال عقبنشینی در برابر ارتش بابلی شود.

مرگ ناگهانی یوشیا نقطه عطفی بحرانی در رویدادهای یهودا و شخص ارمیا بود. در حالی که پیامبر از دست دادن پادشاه پارسا را سوگواری می‌کرد، ملت در گردابی از درگیریهای بینالمللی فرو رفت. یهوآحاز تنها سه ماه حکومت کرد و به دست نکو مصری افتاد. نکو سپس یهویاکیم را بر تخت داوود در اورشلیم نشاند. این تغییر ناگهانی رویدادها نه تنها ارمیا را بدون هیچ حمایت سیاسی رها کرد بلکه او را در معرض دسیسههای بی‌رحمانه رهبران مرتد که مورد توجه یهویاکیم بودند قرار داد.

سالهای بحرانی ۶۰۹-۵۸۶ قابل مقایسه با هیچ دوره دیگری از عهد عتیق نیست. از نظر سیاسی، خورشید استقلال ملی یهودا در حال غروب بود و درگیریهای بینالمللی که نهایتاً اورشلیم را ویران کردند، سایههای مرگباری بر یهودا انداختند. در حوزه دینی، جنایتهای قدیمی که یوشیا نابود کرده بود، تحت یهوآحاز بازگشتند. پس از مراسم خاکسپاری یوشیا، بت‌های کنعانی، مصری و آشوری به مکانهای قدیمی خود بازگردانده شدند. ارمیا بی‌باکانه و خستگیناپذیر مردم را از فاجعه قریبالوقوع هشدار داد. با این حال، مردم خود او را آزار دادند زیرا او به ملتی مرتد خدمت می‌کرد که توسط رهبری بی‌خدا اداره می‌شد. در مقایسه با رنج و اضطراب مداومی که ارمیا در خدمت به مردمی که ملتشان در حال فروپاشی بود تحمل کرد، مرگ شهیدانه برای ارمیا تسکینبخش بود. مردم به جای گوش دادن به پیامی که پیامبر از خدا برایشان آورده بود، پیامبر را آزار دادند.

۲۹۸ عهد عتیق سخن می‌گوید

یهودا یکی پس از دیگری با بحران‌ها روبرو شد تا اینکه تقریباً به ویرانی کشیده شد، اما هیچ‌کس به هشدارهای ارمیا توجه نکرد. سال ۶۰۵ ق.م آغاز اسارت بابلی برخی از شهروندان اورشلیم بود، اما یهویاکیم به بابلیهای مهاجم وفاداری سوگند یاد کرد. در مبارزه مصر و بابل که در سالهای باقیمانده سلطنت یهویاکیم ادامه داشت، یهویاکیم اشتباه بزرگی کرد: علیه نبوکدنصر شورید و بحران ۵۹۸-۵۹۷ را تسریع کرد. نه تنها سلطنت یهویاکیم ناگهان با مرگش پایان یافت، بلکه پسرش یهویاچین و تقریباً ده هزار نفر از شهروندان برجسته اورشلیم به اسارت رفتند. شهر تنها ظاهری از وجود ملی را حفظ کرد زیرا حکومت در دست طبقات پایین‌تر اجتماعی به رهبری پادشاه عروسکی صدوقیا بود.

مبارزه دینی و سیاسی به مدت ده سال دیگر ادامه یافت و امیدهای ملی یهودا فرو ریخت. اگرچه صدوقیا گاهی به مشورتهای ارمیا علاقهمند بود، اما عمدتاً تسلیم فشار حزب طرفدار مصر در اورشلیم شد که از شورش علیه نبوکدنصر حمایت می‌کرد. بنابراین، ارمیا همراه با مردم در آخرین محاصره اورشلیم رنج برد. پیامبر وفادار با چشمان خود تحقق نبوتهایی را دید که پیش از او بارها توسط پیامبران گفته شده بود. پس از چهل سال هشدار صبورانه، ارمیا شاهد نتیجه بی‌رحمانه بود: اورشلیم در خرابههای دودزده رها شد و معبد به زمین مسطح تبدیل گردید.

ارمیا با مخالفت شدیدتر و دشمنان بیشتری نسبت به هر پیامبر عهد عتیق دیگری روبرو شد. توجه کنید چگونه برای پیامهایی که نبوت کرد رنج کشید. زمانی که در یک گردهمایی عمومی از کاهنان و بزرگان در دره حنوم کوزه سفالی را شکست، در صحن معبد دستگیر شد. کشیش پاشهور او را کتک زد و در قید و بند گذاشت [ارم ۱۹-۲۰]. در مورد دیگری در صحن معبد اعلام کرد که مکان مقدس نابود خواهد شد. کاهنان و پیامبران به طور جمعی علیه او برخاستند و خواستار اعدامش شدند. آحیکام و دیگر شاهزادگان از او دفاع کردند و جانش را نجات دادند، اما یهویاکیم به جای آن خون اوریا، پیامبر دیگری که همان نبوت را اعلام می‌کرد، ریخت [ارم ۲۶:۱ف].

در شخص حنانیا، ارمیا با پیامبری دروغین روبرو می‌شود [ارم ۲۸]. ارمیا به طور علنی یوق چوبی به گردن می‌اندازد که نماد اسارت بابلی است. حنانیا آن را از گردن او می‌شکند و پیام را انکار می‌کند. ارمیا موقتا عقبنشینی می‌کند اما سپس دوباره به عنوان سخنگوی خدا ظاهر می‌شود. مطابق پیشبینی‌اش، حنانیا تا پایان سال می‌میرد.

در اورشلیم و در میان اسیران در بابل، پیامبران دیگری با ارمیا و نبوتهایش مخالفت کردند [ارم ۲۹]. از جمله آنها آحاب و صدوقیا بودند که اسیران را به مخالفت با نصیحت ارمیا و عدم اقامت و آماده شدن برای هفتاد سال اسارت تحریک کردند. یکی از اسیران، شمعیاه، حتی به صفنیا و دیگر کاهنان در اورشلیم نامه نوشت تا ارمیا را متهم و زندانی کنند. بخشهای دیگری نیز مخالفت پیامبران ناشناس مختلف را منعکس می‌کند.

حتی مردم زادگاهش علیه ارمیا شدند. این در اشارههای کوتاه در [ارم ۱۱:۲۱-۲۳] منعکس شده است. شهروندان آناطوت ارمیا را تهدید به مرگ کردند اگر به پیامبری به نام خدا ادامه دهد. ۱۹. فصل ۲۹۹ در نهایت، در میان دشمنانش رهبران مردم نیز بودند. از تجربیات ارمیا، رویارویی با یهویاکیم شناخته شده است. روزی ارمیا به

نقشه

اطلاعات از فرهنگ لغت

Jeremiah

raised up or appointed by Jehovah.

(1.) A Gadite who joined David in the wilderness (1Chr 12:10).

(2.) A Gadite warrior (1Chr 12:13).

(3.) A Benjamite slinger who joined David at Ziklag (1Chr 12:4).

(4.) One of the chiefs of the tribe of Manasseh on the east of Jordan (1Chr 5:24).

(5.) The father of Hamutal (2Kings 23:31), the wife of Josiah.

(6.) One of the "greater prophets" of the Old Testament, son of Hilkiah (q.v.), a priest of Anathoth (Jer 1:1; 32:6). He was called to the prophetical office when still young (Jer 1:6), in the thirteenth year of Josiah (B.C. 628). He left his native place, and went to reside in Jerusalem, where he greatly assisted Josiah in his work of reformation (2Kings 23:1-25). The death of this pious king was bewailed by the prophet as a national calamity (2Chr 35:25).

During the three years of the reign of Jehoahaz we find no reference to Jeremiah, but in the beginning of the reign of Jehoiakim the enmity of the people against him broke out in bitter persecution, and he was placed apparently under restraint (Jer 36:5). In the fourth year of Jehoiakim he was commanded to write the predictions given to him, and to read them to the people on the fast-day. This was done by Baruch his servant in his stead, and produced much public excitement. The roll was read to the king. In his recklessness he seized the roll, and cut it to pieces, and cast it into the fire, and ordered both Baruch and Jeremiah to be apprehended. Jeremiah procured another roll, and wrote in it the words of the roll the king had destroyed, and "many like words" besides (Jer 36:32).

He remained in Jerusalem, uttering from time to time his words of warning, but without effect. He was there when Nebuchadnezzar besieged the city (Jer 37:4; 37:5), B.C. 589. The rumour of the approach of the Egyptians to aid the Jews in this crisis induced the Chaldeans to withdraw and return to their own land. This, however, was only for a time. The prophet, in answer to his prayer, received a message from God announcing that the Chaldeans would come again and take the city, and burn it with fire (Jer 37:7; 37:8). The princes, in their anger at such a message by Jeremiah, cast him into prison (Jer 37:15etc.; 38:1-13). He was still in confinement when the city was taken (B.C. 588). The Chaldeans released him, and showed him great kindness, allowing him to choose the place of his residence. He accordingly went to Mizpah with Gedaliah, who had been made governor of Judea. Johanan succeeded Gedaliah, and refusing to listen to Jeremiah's counsels, went down into Egypt, taking Jeremiah and Baruch with him (Jer 43:6). There probably the prophet spent the remainder of his life, in vain seeking still to turn the people to the Lord, from whom they had so long revolted (Jer 44:1etc.). He lived till the reign of Evil-Merodach, son of Nebuchadnezzar, and must have been about ninety years of age at his death. We have no authentic record of his death. He may have died at Tahpanhes, or, according to a tradition, may have gone to Babylon with the army of Nebuchadnezzar; but of this there is nothing certain.

EBD - Easton's Bible Dictionary